کامکارها اولین گروه موسیقی خانوادگی در ایران است که همگی برادر و خواهر و اصالتا کرد سنندج می باشند. گروه موسیقی کامکارها در سال 1344 و توسط استاد حسن کامکار پدر خانواده تاسیس گردید.اعضای این گروه تشکیل شده است از هفت برادر به نامهای هوشنگ ، پشنگ ، اردشیر ، ارژنگ ، ارسلان ، اردوان ، بیژن و یک خواهر به نام قشنگ . گروه موسیقی کامکارها نمونه ای از گروههای موسیقی با اصالت ایران است . این گروه با ساخت و اجرای موسیقی کردی و سنتی به شهرت جهانی رسیده است و با اجراهای متعدد توانست جوایز زیادی در ایران و در فستیوالهای جهانی کسب نماید . گروه کامکار با خواننده های دیگری همچون استاد شهرام ناظری نیز همکاری داشته است
بی شک یکی از بهترین و مطرح ترین گروه های موسیقی جهان گروه یانی است . گروهی با بهترین و برجسته ترین نوازندگان مطرح موسیقی جهان در سازهای مختلف . مدیر و رهبر این گروه . انی کریسومالیس پیانیست و موسیقیدان مطرح دنیا معروف به یانی است . از جمله موسیقیدانان ایرانی که با این گروه همکاری داشته است استاد شهرداد روحانی است .
در این فیلم هنرنمایی ساموئل یروینیان نوازنده چیره دست ویلن را تماشا کنید
جلال تاج اصفهانی در سال ۱۲۸۲در اصفهان متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل معروف به تاجالواعظین بود که تا حدی با دستگاههای موسیقی سنتی ایرانی آشنایی داشت.
پدر تاج پیش از آقا جلال چند دختر داشته. هنگامی که زوجۀ او حامله و دچار درد زایمان می گردد، موقع عصر پدر ایشان ناچار بوده برای برنامۀ روضه خوانی خود خانه را ترک کند. به یکی از زنان همسایه توصیۀ همسرش را می کند و می رود. ضمناً بر سبیل اتّفاق در آن روز هیچ گونه امکان مالی نیز نداشته است، به تعبیر دیگر به تمام معنی دستش تهی بوده است. به اصطلاح آن روز، ساعت چهار از شب گذشته که همان ده شب باشد، روضه هایش را برگزار کرده، متحیّر است چه کند و با دست تهی چگونه به خانه رود.
نزدیک مسجد سیّد بوده، بدان جا می رود و با خود می گوید اینک چند رکعت نماز به جای می آورم، بلکه خداوند خود گشایشی در کارم به وجود آورد. چند رکعت نماز از سر اخلاص به جای می آورد و راهی خانه اش می گردد به سر کوچه اش که می رسد، رفت و آمد و روشنایی خارج از معمولی را مشاهده می کند. تصوّر می کند که کوچه را اشتباه رفته است، بر می گردد و پس از بررسی مطمئن می شود خانۀ او در همین کوچه است. هنگامی که به در خانۀ خود می رسد، درشکه ای را در آنجا مشاهده می کند. داخل خانه می شود، چراغها روشن است و بوی غذای مطبوع فضای خانه را گرفته و چند تن از زنان به دور همسرش هستند و ظواهر نشان می دهد که مولود جدید به دنیا آمده است.
پس از بررسی معلوم می شود که موجر و صاحبخانه آن شب حسابرس خود را برای وصول پول اجاره خانه، به در خانۀ شیخ اسماعیل می فرستد، وقتی او دق الباب می کند، یکی از زنان همسایه با عصبانیّت به او می گوید:«از خدا بی خبر! این زن در حال زایمان است و شوهر او هم به دنبال روضه خوانی و به دست آوردن یک لقمه نان است. حال اگر به فریاد این خانواده نمی رسید، در این حیص و بیص، مطالبۀ مال الاجاره از آنها نکنید. آن شخص منقلب می شود و بلافاصله بر می گردد و به زوجۀ صاحبخانه که از تجّار و اشرف اصفهان بوده ماجرا را می گوید. آن زن با ایمان و اهل شفقت و احساس بوده، دستور می دهد درشکه را آماده می کنند و یک قابله و هر چه غذای مطبوع در خانه بوده بر می دارد و به سرعت به خانۀ شیخ می روند. تصادفاً زوجه در حالت درد شدید بوده است. با کمک قابله وضع حمل می کند و پسری به دنیا می آید که بعداً مرد نام آور آواز ایران می شود.
آن زن صاحبخانۀ ثروتمند می ایستد و از زنان همسایه که اطراف زائو بودند و کمک می کردند، با غذای گرم پذیرایی می کند و چند سکۀ طلا در کنار مولود قرار می دهد. شیخ اسماعیل از این ماجرا و عنایتی که از طرف حق به او و خانواده اش شده اشک شوق می ریزد.
او در ده سالگی نزد پدر و استادانی چون سید عبدالرحیم اصفهانی، نایب اسدالله، میرزا حسین ساعت ساز(خضوعی)، میرزا حسین عندلیب، حبیب شاطرحاجیبه دانش اندوزی پرداخت.
وي از سال ۱۳۱۹ همکاری با رادیو را آغاز کرد و از ۱۳۲۸ به همکاری با رادیو اصفهان پرداخت و ضمن خوانندگی، سرپرست نوازندگان رادیو اصفهان شد.
جلال تاج اصفهانی در رادیو اصفهان به اجرای برنامههایی با تار اکبرخان نوروزی و برنامه آموزش گوشههای دستگاههای موسیقی ایرانی پرداخت. از ماندگارترین آثارش میتوان به آتش دل اشاره کرد.
از جمله شاگردان او محمدرضا شجریان، حسین خواجه امیری، علیاصغر شاهزیدی، سید رضا طباطبایی کربکندی، علیرضا افتخاری، مرتضی شریف، ناصر یزدخواستی, رضا قرنیان اصفهانی و نصر الله معین و محمد تقی سعیدی ولاشانی را میتوان نام برد.
محمدرضا شجریان تاج اصفهانی را اینگونه توصیف میکند:
«... شادروان تاج مردی بود سلیمالنفس و با مناعت طبع هرگز در طول مدت زندگی اش به خاطر مال دنیا و مسائل مادی به کسی کرنش نکرد و به این خاطر مدح کسی را نگفت و از همه تعریف و تمجید میکرد و همه را با نام خیر یاد میکرد، شاید کسی به خاطر نداشته باشد که او حتی یک بار از کسی گلایه کند یا از کسی بد بگوید او حتی اگر از کسی رنجشی میدید و خاطرش آزرده میشد، این رنج و آزردگی را با سکوت بزرگوارانهای تحمل میکرد. تاج از استادانش با احترام فراوانی یاد میکرد.
با دوستانش با مهربانی و عطوفت رفتار میکرد و حتی تا آخرین روزهای عمرش به اغلب دوستانش سرکشی و احوال پرسی میکرد. او با شاگردانش نیز عطوف و مهربان بود و مانند پدری خود را موظف به غمخواری آنان میدانست. شادروان تاج در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان یک کدبانوی خانهدار مهربان و دلسوز که موجب و موجد گرمی کانون خانوادگی اوست نام میبرد. خداوند به تاج از این همسر شش فرزند عطا کرد؛ چهار دختر به نامهای: تاجی، پروین، هما، پروانه و دو پسر به نامهای: همایون و جمشید …».
نخستین کنسرت تاج، به نفع روزنامۀ ناهید
گرچه تاریخ سرایش تصنیف جاودانۀ «مرغ سحر» از سوی استاد ملک الشعرای بهار روشن نیست؛ «امّا از قرارین چنین بر می آید که این تصنیف در حدود سالهای 1307 تا 1310 سرود شده باشد. دوره ای که ملک الشعرا از سیاست برکنار شده و به خدمت علمی ادبی مشغول بوده است. از سوی دیگر تاج اصفهانی بارها به اطرافیانش گفته بود که این تصنیف را روی برای اولین بار در جشنی که از سوی روزنامۀ ناهید در باغ سهم الدوله تهران بر پا شده بود، اجرا کرده است.
اگر قول مذکور را بپذیریم، تاریخ سرودن تصنیف مرغ سحر به قبل از سال 1307 بر می گردد، چرا که جشن روزنامۀ ناهید درست جمعه دوم تیرماه 1306 به افتخار ششمین سال انتشار این جریده، در باغ سهم الدوله از طرف رفقای ناهید و کارکنان آن روزنامه برپا شد و عده ای از رجال و نمایندگان مجلس و معاریف در آن حضور داشتند و طبق اظهار نظر بعضی جراید آنوقت اولین جشنی بوده که با این شکوه به نام یک روزنامه در ایران منعقد گردیده است»
اولین کنسرت تاج اصفهانی در سال 1306 به نفع روزنامۀ فکاهی ناهید به سردبیری میرزا عباس خان ناهید برگزار شد.«این کنسرت در باغ سهم الدوله در کوچۀ برلن در حضور مخبر السطنۀ هدایت، هیات وزیران و چند تن از نمایندگان مجلس بوده است. اعضای کنسرت عبارت بوده اند از:مرتضی خان محجوبی (پیانو)، مرتضی خان نی داوود (تار)، حسین یاحقّی (ویلن) و رضا روانبخش (تنبک) که به همراهی صدای تاج در دستگاه ماهور به اجرای برنامه می پردازند و تاجه در آن زمان معمم نیز بوده است، با شعری از شاعر لب دوخته، فرخی یزدی؟، از وضع موجود و نشانه های آن شکایت می کند.
دیگر کنسرت های تاج
بعد از سال 1302، تاج به صورت جدی در اکثر شهرهای ایران با هنرمندان طراز اول به هنرنمایی پرداخت. از آنجا که اسناد مربوط به هر یک از این کنسرت ها امروزه در دست نیست، نگارنده با نظر به نوشته های موجود به دست خطّ استاد تاج، تاریخ تقریبی برخی از این کنسرت ها را بدین شرح عنوان می دارد:
1305 اجرای کنسرت در اصفهان با همکاری عبدالحسین برازنده ( تار)، مهدی نوایی (نی)، غلامرضا سارنج (کمانچه).
1307 اجرای کنسرت در تبریز با پیانوی استوار، ویولن یوسف و هم خونی استاد ابوالحسن اقبال آذر.
1310 اجرای کنسرت در اصفهان همراه با تار استاد یحیی زرین پنجه.
1313 اجرای کنسرت در شیراز همراه با تار عبدالحسین خان شهنازی.
1315 اجرای کنسرت در اصفهان همراه با تار استاد علی اکبر خان شهنازی.
1316 اجرای کنسرت در کرمان به منفعت ایتام و مردم بی بضاعت با نظارت شهربانی.
1319 اجرای کنسرت در اراک همراه با تار استاد عبدالحسین خان شهنازی.
1321 اجرای کنسرت در شیراز همراه با پیانوی استاد مرتضی محجوبی به دعوت آقای میکده رییس بانک ملی ایران.
1324 اجرای کنسرتی به مدت 3 شب متولی توسط انجمن ملی موسیقی در دبیرستان سعدی
1329 اجرا در صنعت نفت آبادان به صنعت بینوایان
کنسرت آبادان به نفع بینوایان
یکی دیگر از کنسرت های پر سر و صدای استاد تاج، برنامه ای است که او در سال 1329 خورشیدی و درگیر و دار جنبش ملی کردن صنعت نفت در آبادان اجرا کرد. این برنامه در سینما تاج آبادان اجرا شد و در اطلاعیه هایی که برای آن در شهر پخش کرده بودند، آمده بود:«تاج در تاج!» در این برنامه جلیل شهناز و حسن کسایی با تار و نی، تاج را همراهی می کردند.
هنگام اجرای برنامه همۀ بزرگان، معاریف و امرای آبادان در سینما تاج حضور داشتند و حتّی تعداد زیادی از روسا و کارکنان انگلیسی پالایشگاه آبادان نیز برای شنیدن صدای تاج اصفهانی به سینما آمده بودند تاج که ساعاتی قبل از آن در شهر آبادان گردشی داشت و ازکنار کلبه های حقیر کارگران ایرانی پالایشگاه گذشته بود، تحت تاثیر آنچه دیده بود و متاثر از بدبختی مردم ایران، برنامۀ خود را با این دو بیت از فرخی آغاز کرد و در هنگام خواندن خود را با این دو بیت از فرخی آغاز کرد و در هنگام خواندن مصرع سوم پای خود را به روی زمین می کوفت:کنسرت آبادان
دردی بتـر از علت نــادانی نیست
جز علم دوای این پریشانی نیست
با اینکه به روی گنج منـزل داریم
بدبخت و فقیرتر از ایـرانی نیست
که اشارۀ مستقیمی دارد بر غارت نفت ایران بوسیلۀ انگلیسی ها. تاج پس از این درآمد، در قسمت دیگر برنامه این دوبیت را خواند:
دردا کـه دوای درد پنهــانــی مـــا
افسوس کــه چــارۀ پریشانــی مــا
بر عهدۀ جمعی است که پنداشته اند
آبـــادی خویش را ز ویــرانـــی مـا
با خواندن این ابیات سالن سینما تاج، که لبالب از جمعیت بود،یکباره از هیجان منفجر شد تا جایی که در پایان برنامه یکی از افراد حاضر درسالن به پشت صحنه آمد و به تاج اصفهانی تذکّر داد که قدری تند رفته است.
با ورود کمپانی های ضبط صوت در ایران، صدای تاج در سراسر ایران، در دسترس همگان قرار گرفت و با استقبال قابل توجه جمعی روبه رو شد به طوریکه رییس یکی از کمپانی های ضبط صدا، به جواد بدیع زاده می گوید:
«اگر می خواهی صدایت را بر روی صفحات ضبط کنم، باید تاج اصفهانی را راضی کنی که باز هم با کمپانی ما صفحه پر کند» مستر جیمز مسوول ضبط صفحات هیزمستراویس بعد از ضبط صفحۀ همایون معروف به تاج می گوید:«من صداهای بسیاری را ضبط نموده اما تا به حال صدایی چنین ندیده ایم»
استاد جلال تاج اصفهانی با کمپانی آلمانی پلیفون چهار صفحه ضبط می کند که پس از تکثیر در آلمان برای فروش به بازار ایران عرضه می گردد. تاریخ ضبط این صفحات سال 1310 شمسی و مصادف با 1928-1927 میلادی می باشد.
1. افشاری با تار ارسلان درگاهی با شمارۀ 411219-7.
2. بیات اصفهانی و عشّاق با تار ارسلان درگاهی.
3. بیات ترک با ساز ارسلان درگاهی.
در میان اسامی کارهای ضبط شده سری اول صفحه های الکتریکی کمپانی هیزمستراویس در سال 1312 شمسی (1934.م) چهار صفحۀمعروف را می بینیم که اولین آن با شمارۀ 120-GF و با مشخصات زیر دیده می شود:
2. مهرگل در بیات اصفهان. شعر از نورالله همایون، آهنگ از تیمسار عبدالله اشرفی
3. شکایت معشوق، شعر از حسن سالک، آهنگ از عبدالحسین برازنده.
4. رنگ های طبیعت شعر. شیدای چالشتری، آهنگ از عبدالحسین برازنده.
به سفارش کمپانی آغاسی در تهران، تاج اصفهانی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی و جواد بدیع زاده و حسینعلی طاطائی و ملوک ضرابی و ملکۀ برومند برای دو ماه به حلب می روند و در آنجا صفحاتی را که به صفحات سودوا معروف است، ثبت و ضبط می کنند. استاد جلال تاج اصفهانی در این سفر بیست و یک صفحه می خواند که مشخصات این صفحات به شرح زیر است:
1. صفحه ای با شمارۀ 2813 به نام جفای گلچین.
2. بیات ترک با صدای تاج اصفهانی و ویلن عبدالحسین طاطائی و پیانوی مرتضی محجوبی به شماره 8-2907-A.
3. شکسته و بیات ترک با ویلن عبدالحسین طاطائی در شکسته، اشاره به راک عبدالله شده است.
4. دشتی و گیلکی با ویلن عبدالحسین طاطائی.
5. خسرو و شیرین با ساز استاد ابوالحسن صبا.
6. مثنوی و گیلکی با ساز استاد ابوالحسن صبا.
7. شور با پیانوی مرتضی محجوبی.
8. همایون با ساز استاد ابوالحسن صبا.
9. اذان
10. مناجات در حجاز
11. آواز عشق با ساز آقایان ابوالحسن صبا و مرتضی محجوبی.
12. دو دلداده با صدای تاج و ملکه برومند.
13. ای پری روی ، آهنگ از استوار و شعر از آگاهی خراسانی.
این صفحات از سال 1315 به بازار ایران عرضه گردیده است. سپنتا در جایی دیگر می گوید یک سری از صفحات در سال های پیرامون 1317 ضبط شده است. وی در ادامه اضافه کرده است که این صفحات از نظر کیفیت ضبط و جنس صفحه مرغوب و بادوام نیستند.
آن طور که از شواهد و قرائن و گفته های استاد تاج بر می آید ایشان تا هنگام ضبط صفحه معروف همایون معمم بوده و با لباس روحانیت به هنر آواز خوانی اشتغال داشته است.
از این رو تعویض لباس ایشان به سالهای پس از 1312 یعنی تاریخ ضبط صفحات هیز مستر وایس باز می گردد. زنده یاد ادیب خوانساری در مصاحبۀ خود در رادیو ایران به سال 1355 خورشیدی، دربارۀ تغییر موضوع تاج نسبت به روضه خوانی و لباس روحانیّت چنین گفته است:«من از طریق پدر هنرپرور تاج با او آشنا شدم. از حیث قدرت صدا و خواندن واقعاً بی نظیر و در عصر خود ستاره ای بود. در شروع کار تاج منبر می رفت و روضه می خواند. من نیز در آغاز چنین می کردم ولی معتقد بودم که موسیقی را باید از راه دیگر شروع کرد نه از راه منبر روضه. به این خاطر آن را رها کردم و هنگامی که تاج دید ادیب دست به چنین کاری زده، او نیز منبر و لباس معمم را کنار گذاشت و به سلک خوانندگان پیوست.
پس از آن من و تاج، یار و همدم شدیم و بیشتر اوقات با هم بودیم. همواره سعی می کردیم که نقص و ایراد کارمان را با یکدیگر در میان بگذاریم تا از این طریق پیشرفت حاصل آید. در آن زمان بی شک خواننده ای نبود که در برابر تاج اصفهانی عرض اندام کند و این واقعیت است که او به هنگام خواندن، تحریرهای مشکل می داد که از عهدۀ هر کسی بر نمی آمد.»
تاج و رادیو تهران
ساعت هفت بعدازظهر روز چهارشنبه 4/2/1319 ایستگاه فرستندۀ رادیو تهران در جادۀ قدیم شمیران بالاتر از قصر نرسیده به سیّد خندان در محل بی سیم مخابرات افتتاح شد.
رادیو تهران با دو موج متوسط به قدرت دو کیلو وات و کوتاه به قدرت چهارده کیلووات با مدت هشت ساعت و نیم برنامه در طول شبانه روز، شروع به کار کرد. بخش اول از ساعت11:30 صبح تا 2 بعدازظهر و بخش دوم از ساعت 5:15 تا ساعت 11:30 شب. افتتاح این رادیو، منشا مهمی برای ایجاد تحولی شگرف و گسترده در مسائل اجتماعی و فرهنگی مردم ایران به خصوص در بخش موسیقی شد.
با تشکیل کمیسیون موسیقی در رادیو به ریاست سرگرد غلامحسین مین باشین و معاونت سروان ابراهیم آژنگ، عده ای از خوانندگان شایستۀ زن و مرد برای اجرای برنامه از طریق این فرستنده دعوت شدند. خوانندگان و نوازندگان اولیۀ رادیو عبارت بودند از:جلال تاج اصفهانی، اسماعیل ادیب خوانساری، جواد بدیع زاده، قمرالملوک وزیری، روح انگیز، ملوک ضرابی (تصنیف خوان)، ابوالحسن صبا، مهدی خالدی، ابراهیم منصوری (ویلن)، حسین یاحقی (کمانچه و ویلن)، مرتضی محجوبی و جواد معروفی (پیانو)، موسی معروفی، علی اکبر خان شهنازی، عبدالحسین شهنازی، مرتضی نی داوود (تار)، حبیب سماعی (سنتور)، حسینعلی وزیری تبار (قره نی) مهدی نوائی (نی)، حسین تهرانی و مهدی غیاثی (تبنک)، رضا روانبخش (تنبک و آوازهای ضربی)، بعد از شهریور 1320 تا 1323 این عده هم به جمع فوق پیوستند، غلامحسین بنان، عزت روحبخش، دلکش (آواز)، مجید وفادار (ویلن)، لطف الله مجد (تار).
پیش از تاسیس فرستندۀ رادیو تهران، نام و آوازۀ استاد جلال تاج اصفهانی به واسطۀ صفحات و کنسرت هایش در سراسر ایران فراگیر شده بود و تمام مراکز هنری و محافل ادبی تهران و اقصا نقاط ایران او را می شناختند. از این رو نیازی به معرفی از هیچ مرجع خاصی نداشت و در سال 1320 به دعوت مشیر همایون شهردار- رئیس شورای موسیقی و وزیر فرهنگ دکتر عیسی صدیق، برای ضبط آثار هنری به تهران رفت و با حقوق 200 تومان در ماه مشغول به کار شد.
تصوّر مشقّقی که هنرمندان ایرانی برای توسعه و پیشبرد هنر ایرانی برده اند، انسان را با بهت و حیرت روبه رو می کند و می توان گفت که تنها عشق به هنر، توانایی ایجاد چنین هنرمندانی و خلق چنین آثاری را دارد.
تاج بعد از استخدام در رایو تهران هر هفته با اتوبوس های گیتی نورد و میهن نورد از اصفهان به سمت تهران حرکت می کرد و پس از 15 ساعت به جان خریدن جاده های صعب العبور قدیمی و راه های ناهموار به تهران می رسید و درشکه ای کرایه می کرد و خود را به محل فرستندۀ رادیو می رساند و تمام خستگی راه و لبریز از عشق به هنر، پشت میکروفون می ایستاد و آواز می خواند. آن هم آواز هایی که حاکی از موجی نو در هنر آوازه خوانی ایرانی بود.
تاج به واسطۀ عشق و علاقۀ وافری که به پدر و مادر خود داشت، هیچ گاه حاضر به ترک دائم اصفهان نشد، و فردای هر روزی که برای ضبط صدا به تهران می رفت با شوق تمام به آغوش اصفهان باز می گشت.حکایت مهر و انس او با پدر و مادرش داستان هایی فراوان دارد که در این مقال نمی گنجد. چه روزهایی که دوستان تاج در وسط مهمانی های متعدد می دیدند که تاج نیست، گویاتاج رفته است اسباب راحتی پدر و مادر را مهیا کند و برگردد.
با توجه به محل سکونت استاد تاج در اصفهان و مشکلات رفت و آمد او فقدان حقوقی مکفی، تاج بعد از دو سال و پنج ماه همکاری با رادیو تهران، استعفای خود را اعلام می کند و به اصفهان باز می گردد، زیرا در صورت حاضر نبودن در زمان معین و عدم ضبط برنامه هایی که به صورت زنده پخش می شده مقرری او قطع می شده است و هنرمندی دیگر وظیفۀ او را به جا می آورده است. اما از آنجا که تاج هنرمندی است پرکار و پرتلاش و هیچگاه عرصۀ هنری را رها نکرده است، پس از چندی تاریخ دقیق آن بر ما روشن نیست، مجدداً به استخدام رادیو در می آید و همکاری منظم او تا سال 1339 ادامه می یابد و پس از آن استعفای خود را برای همیشه اعلام می کند.
همکاری با رادیو اصفهان
قبل از افتتاح رسمی مکانی به نام رادیو اصفهان «در سال 1328 هنرمندان اصفهان در چهار مکان مختلف به ضبط آثار هنری خود می پرداختند که به ترتیب زیر می باشد:
1. باشگاه افسران در خیابان استانداری.
2. رادیو لشکر اصفهان ( که در سال 1327 در فرح آباد که خیابان دستگرد فعلی باشد تاسیس شد) این رادیو تحت حمایت و پشتیبانی سرتیپ فضل الله زاهدی بود و چهارشنبه شب ها به موسیقی اختصاص داشت.
3. کوی تاج، ادارۀ اطلاعات و رادیو که واقع در کوچۀ استاد تاج اصفهانی بود و دستگاه Edit در آن نبود و اگر اثری در وسط ضبط خراب می شد، مجدداً باید از ابتدای آن را ضبط می کردند.»
با تاسیس رادیو اصفهان استاد تاج اصفهانی از بدو تاسیس با آن همکاری داشته است و همزمان کلاس آواز هم در ساختمان رادیو به راه می اندازد و به ترتیب هنر آموزان علاقه مند می پردازد. تاج با هنرمندانی چون جلیل شهناز، حسن کسایی، سعادت الله نورده، عزیزالله بدری زاده، عباس خان سروری، علی شهناز، غلامرضا سارنج، علی و سیروس ساغری، رضا مرشد زاده، جلال رادوری، عبدالحسین برازنده، ساسان سپنتا، اکبرخان نوروزی، حسین یاوری و مهدی نوایی در رادیو اصفهان همکاری داشته و آثار متعددی به جای گذاشته است، امّا متاسفانه حتی یک لیست جامعه از این آثار در رادیو اصفهان موجود نیست، «زیرا بعد از انقلاب اسلامی حدود 150 عده از آثار ضبط شدۀ این اسناد بزرگ، سوزانده شد و از بین رفت و یا چیزهای دیگری بر روی ریل های صدای او ضبط شد.»
به طوری که ما امروزه آوازی در مایۀ چهارگاه از صدای استاد تاج در دسترس نداریم. در صورتی که ایشان چهارگاه های متعددی خوانده اند. از تاریخ 8/7/1323 استاد جلال تاج اصفهانی به سمت سرپرستی ارکستر رادیو اصفهان نائل می شوند و در سالهای بعد از آن در تاریخ 14/2/1347 سمت ریاست شورای موسیقی ادارۀ کل اطلاعات و رادیو اصفهان را بر عهده می گیرد.
تاج اصفهانی در ۱۳ آذر ماه ۱۳۶۰ بدرود حیات گفت. آرامگاه او در تخت فولاد اصفهان قرار دارد.
عبدالوهاب شهیدی فرزند میرزا حسن شهیدی ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبی است. او در ۱ مهر ۱۳۰۱ در شهر میمه زاده شد.[۱] عبدالوهاب شهیدی مشوق اصلی خود را پدرش میدانست و در این باره گفته بود: «پدر هم از آن جا که موسیقی را خیلی خوب میدانست به من کمک میکرد و چند مثنوی را به من یاد داد که ای کاش نرفته بود و من از او بیشتر میآموختم. اما ۱۳ ساله بودم که ایشان درگذشت». وی با اسماعیل مهرتاش آشنا شد و این آشنایی منجر به این شد که نزد وی فراگیری موسیقی را آغاز کند. ابتدا آوازهای تاج اصفهانی و ادیب خوانساری را آموختت. اما اسماعیل مهرتاش به او میگوید باید همه اینها را از ذهنت پاک کنی. بدین ترتیب عبدالوهاب شهیدی صاحب سبک منحصر به فردی شد.
عبدالوهاب شهیدی از آغاز دهه ۱۳۲۰ کار هنری خود را با فراگیری آواز، سنتور، و عود نزد اسماعیل مهرتاش آغاز کرد. او در سال ۱۳۳۹ در برنامه گلها شروع به همکاری با رادیو کرد و تا سال ۱۳۵۷ در بسیاری از این برنامهها شرکت کرد. وی همچنین چندین بار در برنامههای جشن هنر شیراز شرکت کرد و در این برنامهها با هنرمندان سرشناسی چون جلیل شهناز، فرامرز پایور، اصغر بهاری، حسین تهرانی، رحمتالله بدیعی، حسن ناهید، و محمد اسماعیلی همکاری کرد.
عبدالوهاب شهیدی با اجرای بیش از ۲۳۰ برنامه، از فعالترین هنرمندان برنامه گلها بوده و رتبه سوم بیشترین برنامه موسیقی در گلها را دارد. عبدالوهاب شهیدی در اجرای آوازهای محلی نیز پیشرو بودهاست. تصنیف معروف زندگی با مطلع آن نگاه گرم تو از این هنرمند است.
اجرای آوازهای محلی، در میان آثار عبدالوهاب شهیدی نقش برجستهای دارند. از آوازهای محلی او میتوان به تصنیف زندگی (معروف به اون نگاه گرم تو) اشاره کرد که مربوط به آهنگی محلی بر روی شعری از هما میرافشار در دستگاه ماهور است و با تنظیم فرامرز پایور اجرا شدهاست. عبدالوهاب شهیدی همچنین تصنیفهای دیگری مانند یار بی وفا، آی سوزه و… همچنین وی قطعات قدیمی سرشناسی چون آثار عارف قزوینی را نیز اجرا کرد که از میان آنها میتوان به تصنیفهای گریه را به مستی بهانه کردم (در آلبوم قدیمی حرف) و گریه کن که گر سیل خون گریی اشاره کرد.[۳]
در سال ۱۳۳۵ روابط عمومی ارتش توانست برنامهای در رادیو به خود اختصاص دهد که آن هم موسیقی بود. بهجز عبدالوهاب شهیدی، حسین قوامی و ایرج هم برنامه داشتند که تا چهارسال در آن جا بودند.[۲]
عبدالوهاب شهیدی ابتدا نواختن ساز سنتور را آغاز کرد اما پس از چند سال به ساز عود علاقهمند شد و آن را فرا گرفت. شهیدی باور داشت که یک خواننده حتماً باید بر یک ساز موسیقی اشراف داشته باشد. شهیدی مضراب تار را روی عود استفاده کرد و بدین ترتیب شیوه نوازندگی تار را روی عود پیاده نمود.[۴] در بسیاری از ساز و آوازهای او صدای عود وی در کنار آوازش به گوش میرسد. شهیدی با گروههای گوناگونی از جمله با گروه پایور همکاری کرد. او در بیشتر آلبومها علاوه بر آواز، گروهنوازیها را نیز با عود همراهی کرد. همچنین آلبومهایی از تک نوازیهای عبدالوهاب شهیدی منتشر شدهاست که از میان آنها آلبوم راز عود توسط انتشارات سرنا صوت بازنشر شدهاست.
وی دربارهٔ انتشار آثارش پس از انقلاب ۱۳۵۷ توسط سرنا صوت گفته بود که انتشار این آثار بدون رضایت او بودهاست. این آلبومها پبشتر روی صفحات ۳۳ دور منتشر شده بودند و امروزه امتیاز آنها از آهنگ روز به سرنا صوت منتقل شدهاست. عبدالوهاب شهیدی گفته بود که هیچکدام از این دو ناشر مبلغ کامل را برای خرید امتیاز این آلبومها به صاحب اثر پرداخت نکردهاند.[۴]
پس از انقلاب ۱۳۵۷ دادگاه انقلاب اصفهان او را به اتهام «ساواکی بودن» به چهار ماه حبس تأدیبی محکوم کرد و پس از آن نیز برای همیشه از کار در عرصهٔ موسیقی کنار گذاشته شد. روزنامهٔ اطلاعات در تاریخ ۱۱ تیر ۱۳۵۸ این خبر را دربارهٔ عبدالوهاب شهیدی منتشر کرد:[۵]
«دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان محاکمه عبدالوهاب شهیدی هنرمند سرشناس را پایان داد و به ۴ ماه حبس تأدیبی محکوم ساخت. براساس کیفرخواست صادره، متهم به کار مداوم در ساواک و جمعآوری اطلاعات و فروش زمین واگذاری دولت به ارتش بود. شهیدی ضمن دفاع، خود را هنرمندی مردمی نامید که هرگز مدیحهسرای کسی نبوده بجز مولای متقیان علی (ع). باتوجه به رأی دادگاه، چون عبدالوهاب شهیدی این مدت را در زندان طی کرده بود آزاد شد».
عبدالوهاب شهیدی پس از انقلاب چون بسیاری دیگر، ایران را ترک کرد و به ایالات متحده آمریکا رفت و در میانه دهه ۱۳۷۰ (خورشیدی)به ایران برگشت.[۶]
درگذشت
شهیدی که چهار روز پس از تزریق واکسن کرونا دچار بیماری قلبی شده بود، یک روز پس از بستری شدن در بیمارستان، بامداد دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ درگذشت.[۷][۸] پیکر وی در ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[۹]
گرامیداشتها
محمدرضا شجریان در جشن یازدهم خانه موسیقی دربارهٔ عبدالوهاب شهیدی گفت: او بزرگمرد آواز هنر ایران است و سالیان درازی است که دستش را بوسیدهام و در حضور او کُرنش کردم و هیچگاه به خود اجازه ندادم که در حضور او عرض هنر کنم و از این بابت که من آمدهام جایزه او را تقدیم کنم متاسفم. استاد، مرا ببخش و من در اندازهای نیستم که جایزه شما را بدهم.[۱۰][۱۱]
در نخستین جشن سالانه موسیقی ما از هنرمندانی سرشناسی از جمله عبدالوهاب شهیدی تقدیر شد. علی هاشمی از دوستان نزدیک عبدالوهاب شهیدی در این مراسم گفت: عبدالوهاب شهیدی یکی از قدیمیترین دوستان من است که به پاکسرشتی او همواره به خود بالیدهام. او در ۵۰ سال کاری که در عرصه موسیقی داشت کارهای ارزشمندی کرد که هرگاه به یاد آنها میافتم اشک از چشمانم جاری میشود. پاکدامنی و درست زندگی کردن استاد شهیدی به حدی بود که یادم میآید محمدرضا شجریان در جایی میگفت وی و عبدالوهاب شهیدی در زمانی که برای رادیو کار میکردند روزه میگرفتند و این چیز کمی نبود که بخواهیم اینطور راحت از آن عبور کنیم؛ بنابراین من به حضور دوست شریفی چون عبدالوهاب شهیدی افتخار میکنم و آرزو میکردم ای کاش برنامه طوری چیده میشد که هنرمند جوانی چون همایون شجریان لوح تقدیر را به استاد شهیدی تقدیم میکرد. پس از این صحبتها همایون شجریان روی صحنه آمد تا لوح سپاس و تندیس طلایی موسیقی ما را به عبدالوهاب شهیدی تقدیم کند که این کار با استقبال حضار همراه شد.[۱۲]
آثار
بیشتر آثار استاد شهیدی در گل ها تهیه و اجرا شدند. بعضی از این آثار در تلویزیون ملی و در ویژه برنامه های مختلف پخش شده است .
تصنیف گریه را به مستی بهانه کردم . بهار غم انگیز . در مدح علی . راز عود . عود من خداحافظ . گله دارم شتر بانا . نگاه گرم تو زندگی. تنها بیا . بی تو به سر نمی شود و چند صد اجرای مختلف در برنامه گلها
تابستان سال ۱۳۵۸ محمدرضا شجریان در یک استودیو، دعای «ربَّنا» را بدون تکرار در ضبط خواند تا مشقی برای هنرمندان شود اما این اثر بدون اجازه او به پخش رسید. اثری که در ۳۲ سال اخیر جای خود را در دل مردم باز کرد اما ضبط این دعا روایت بلندی دارد.
به گزارش خبرگزاری ایسنا، «ربَّنا»ی شجریان که در تیرماه سال ۵۸ ضبط شده، برای مدت ۳۰ سال، جزو برنامههای اصلی رادیو و تلویزیون ایران در ماه رمضان بوده است. بنا به گفته استاد، انگیزه اصلی وی از خواندن این دعا، تدریس آن به دو هنرجو بوده و این اثر در یکی از استودیوهای رادیو ضبط شده است.
شجریان ربَّنا را در دستگاه سهگاه خوانده و با مرکبخوانی سری به دستگاهها و آوازهای دیگر ردیف موسیقی ایرانی از جمله آواز افشاری و گوشه عراق (صبا) میزند.
آنچه در ادامه میخوانید، صحبتهای استاد آواز ایران درباره چگونگی شکلگیری این دعا است که چگونه ضبط شده و در اختیار صدا و سیما قرار گرفته است.
«سال ۵۸ تغییرات و تحولاتی در رادیو مخصوصا در بخش موسیقی در حال شکلگیری بود. در آن سالها مدیران رادیو تصمیم داشتند تولید موسیقی در رادیو را تعطیل کنند و تولید شدههای بیرون را بخرند. جلساتی با مدیران رادیو گذاشتیم و در این جلسات خیلی تلاش کردیم، مدیران را راضی کنیم که نیروهای خوب را نگه دارند و عده دیگر را بازنشسته کنند.
در این جریانها بود که رئیس وقت رادیو آقای وجیهاللهی که فردی تحصیلکرده و روشنفکر بود، از من موکدا و مرتبا میخواست با توجه به تغییرات و تحولات سیاسی و مذهبی ایران برای پخش آثار جدید قبل از افطار طرحی انجام بدهم. آنها نمیخواستند آثار دوره قبلی را پخش کنند. به ایشان گفتم سالهاست من از آن فضا دور شدم و راه من با موسیقی و ارکستر تعریف شده است و این کار الان من نیست اما ایشان گفت که فقط شما میتوانید و ما تنها شما را داریم و از من خواست برای دم افطار، مناجاتها و اذان، کاری انجام بدهم.
من خودم را از وزارت کشاورزی آن دوران به رادیو منتقل کرده بودم و کارمند رادیو محسوب میشدم. پذیرفتم این کار را انجام بدهم. کلاسی برای افرادی که قرار بود دعای سحر و مناجات بخوانند، گذاشتم که با این افراد نحوه درست خواندن را کار کنم.
تابستان سال ۵۸ بود که آموزش این عده را شروع و پس از مدتی هم ضبط این آثار را آغاز کردم. قرار شد برای دم افطار هم برنامه ضبط کنیم و از من خواستند که برای برنامههای دم افطار هم فکری بکنم. برنامههای دم افطار دوران قبل از انقلاب را مرحوم ذبیحی بسیار عالی خوانده بود و من تمام کارهای او را از نوجوانی شنیده بودم و مناجات حضرت امیر را با صدای او از حفظ بودم. با این حال پذیرفتم که این کار را بکنم.
این را بدانیم عادت را از مردم نمیتوان گرفت. مردم به ربَّنا و دعای سحر مرحوم ذبیحی و اذان مرحوم موذنزاده اردبیلی عادت کرده بودند. نمیشد به این راحتی این عادت را در مردم تغییر داد. پس باید بر اساس آن حال و هوا حرکت میکردم اما در عین حال میخواستم اثر ویژگیهای خاصی نیز برای خودش داشته باشد تا بتوان این را نیز به مردم بقبولانیم و کار جدید را جایگزین کرد.
ظهر آن روز همان آیاتی را که مرحوم ذبیحی خوانده بود، پیدا کردم و دو آیه دیگر نیز از سوره «آل عمران» و «بقره» پیدا کردم و یک مطالعه ذهنی کردم که چگونه آن را بخوانم تا علاوه بر نزدیک بودن به کار مرحوم ذبیحی کار جدیدی باشد. به این فکر کردم باید آوازی باشد که علاوه بر اینکه تقلید نباشد، از اصل اثر هم خیلی دور نباشد.
مجددا به مسئولان گفتم که سالهاست مخاطب من را به عنوان خواننده آواز میشناسد، اگر بخواهم ربَّنا بخوانم، اذان بگویم ممکن است مخاطب من را نپذیرد و این کار زیبا نیست. چون مردم فکر میکنند حالا که جمهوری اسلامی سر کار آمده، شجریان که تا دیروز آواز میخواند، امروز دعا میخواند و اذان میگوید و ممکن است نپذیرند و از سوی دیگر افراد دیگری که به صدای من عادت کردند هم ممکن است بپرسند که چرا شجریان آواز را رها کرده است و دعا میخواند.
برای من این کار بسیار سخت بود. به همین دلیل به آنها گفتم که من به شما کمک میکنم و به دیگران آموزش میدهم تا آنها بتوانند ربَّنا و دعا بخوانند اما خودم این کار را نمیکنم. قبول کردند. رفتم استودیو و «ربَّنا» و «مثنوی افشاری» را بدون هیچ تکرار و تصحیحی خواندم. اثر ضبط شده را به ۴ نفر از هنرمندان مورد نظر دادم و از آنها خواستم که تمرین کنند تا برای ضبط آماده بشوند.
آقای قاسم رفعتی «مثنوی افشاری» را زیبا خواندند اما با اینکه روانشاد صالحی قرآنخوان حرفهای بودند و صدای خوبی هم داشتند، هر چه تلاش کردند، نتوانستند آن طوری که مد نظر من بود، ربَّنا را بخوانند. بالاخره با کمک و راهنماییهای من بعد از ۲۰ روز تمرین برای ضبط آماده شدیم و به استودیو رفتیم.
در استودیو هم سه نفری که بنا بود ربَّنا را بخوانند، بارها خواندند و نشد تا اینکه من بخشی از ربَّنا را میخواندم، این بخش را تکرار میکردند تا توانستیم این ربَّنا را ضبط کنیم. شروع به ویرایش و تصحیح این آثار کردم. از ۴ بعدازظهر تا ۳ صبح کارها را تک و تنها در رادیو تصحیح میکردم تا اثر مناسبی برای پخش در ماه رمضان آماده شود.
کارها را ۲ روز مانده به ماه رمضان آماده کردم و به رئیس رادیو ارائه کردم اما از همان موقع و حتی قبلتر آن فریدون شهبازیان که کار من را شنیده بودند، اصرار میکردند که با صدای خودم پخش شود و من هم مصرانه میگفتم که صدای من نباید اینگونه پخش بشود، هیچ اجازهای به آنها برای پخش ندادم. از همان زمان هم تصمیم گرفته بودم که دیگر در رادیو کار نکنم به آقای وجیهاللهی اعلام کردم که دیگر به رادیو نمیآیم اما روز اول ماه رمضان دیدم، ربَّنایی را که خودم خواندهام از رادیو پخش شد.
زنگ زدم به آقای وجیهاللهی. دیدم ایشان خیلی خوشحال هستند و میخندند. گفت که این تیر از کمان رها شده و من این را کپی کردم و به همه رادیوها و شهرستانها دادم و همه این کار را پخش کردند. اعتراض کردم اما او خندید و گفت که ما برنامه به این خوبی را از دست نمیدهیم و این کار را باید همه مردم بشوند.
آن موقع به هیچ کس هم گفته نشد که این اثر را چه کسی خوانده است. به آنها گفتم که هیچ حق ندارید که بگویید این اثر را من خواندهام. آن زمان مردم فکر میکردند که این اثر را یکی از قاریان حرفهای خوانده و من طوری این اثر را خوانده بودم که صدای من مشخص نبود اما هر بار که این اثرها پخش میشد، من عصبی میشدم چرا که من این کارها را برای پخش نخوانده بودم و به عنوان درس و آموزش ضبط کرده بودم تا بقیه تمرین کنند.
بعد از این هم دیگر رادیو تلویزیون نرفتم و بعدها کلاسهای آموزشیام را در رادیو و تلویزیون تعطیل کردم و تا سال ۶۱ که هیچ جا ظاهر نمیشدم، فقط در خانه بودم و به پرورش گل و گیاه میپرداختم.
زمانی که دیدم مردم این کار را خیلی دوست دارند و هی میپرسند که این اثر را چه کسی خوانده است؟ وقتی به اطرافیان و به شکل خصوصی میگفتم که این اثر را من خواندهام و بدون اجازه من پخش شده، همه تعجب میکردند که چطور من این کار را خواندهام؟ اما زمانی که دیدم مردم متوجه میشوند که من این کار را به این دلیل نخواندم که با شرایط روز خودم را هماهنگ کنم، اعلام کردم که این اثر را من خواندهام.
مردم هرگز از من ایراد نگرفتند که چرا این اثر را خواندی؟ همه میگفتند که چه کار زیبا و دلنشینی است. یکی از دوستان تعریف میکرد که یکی از قاریهای بزرگ مصر به اسم غَلوَش در ایران بوده که ربَّنا را میشنوند. از این کار یک کپی میخواهد تا ببیند میتواند این را بخواند یا نه؟ بعد از دو سال دوستم او را مجددا میبیند و این قاری به او میگوید: "کار من نیست." چرا که خواندن اوجی که در خواندن ربَّنا هست کار هر خوانندهای نیست.»
او در بخش دیگری از سخنانش گفته بود: «من هرگز این اثر را بازخوانی نمیکنم. چرا که مردم با آن کار ارتباط گرفتهاند و نت به نت زمانبندی آن را میشناسند.»
شجریان درباره پخش ربَّنا بدون ذکر نامش از تلویزیون اظهار کرده بود: «۵ یا ۶ سال که از پخش ربَّنا گذشت، به این حس رسیدم که ای کاش آن زمان ضبط بعضی از قسمتها را تکرار میکردم تا کیفیت کار بهتر میشد. به این فکر رسیدم حالا که مردم با ربَّنا ارتباط برقرار کردهاند، مجدد ربَّنا را ضبط کنم و اشکالات ریز آن را برطرف کنم اما فکر کردم که در این ۵ سال مردم به این ربَّنا عادت کردهاند و نت به نت آن را حفظ هستند.
اگر بخواهم آن را مجدد بخوانم، هر چند بهتر و پختهتر خواهم خواند اما مردم آن ربَّنا را پذیرفته و دوستش دارند و من هر کاری بکنم، نمیتوانم ربَّنای جدید را جایگزین ربَّنای قدیم بکنم. بنابراین فکر کردم بهتر است من به عادت مردم احترام بگذارم و به دنبال این نروم که ربَّنا را دوباره بخوانم، من که از اول دوست نداشتم صدای من اینطوری پخش بشود.
اما زمانی که دیدم مردم با آن ارتباط گرفتهاند و حال و هوایی با ربَّنا دارند فکر کردم، بهتر است ربَّنا به همان شکل اول خود باقی بماند. اما سؤال من این است که کسانی که در رادیو و تلویزیون تصمیمگیرنده هستند و اغلب هم تصمیمات بسیار ناآگاهانه و ناشیانه میگیرند، چرا به این نکته توجه ندارند که نمیتوانند عادت مردم را از آنها بگیرند؟
من به احترام سلیقه مردم به خودم اجازه ندادم که بیایم ربَّنای بهتری بعد از ۶ سال بخوانم اما این افراد چطور میتوانند ربَّنای دیگری به جای آن بگذارند. بهتر است آنها کار دیگری تولید کنند تا بتوانند جایگزین ربَّنای فعلی بشود. میدانم که در رادیو و تلویزیون بسیار هزینه کردند تا ربَّنای شجریان را کس دیگری بخواند اما باید بگویم که ربَّنایی که من خواندم و مردم آن را قبول کردهاند به این راحتی جایگزین نمیشود، مگر یک نفر دیگر بیاید چیزی دیگری بخواند.
مردم ۳۰ سال است با این ربَّنا پای سفره افطار مینشیندند و با آن خاطره دارند. من هرگز به خودم اجازه ندادم که این ربَّنا را از مردم بگیرم و آن را از آنها دریغ کنم. سال ۷۴ در نامهای به آقای لاریجانی، رئیس وقت تلویزیون نوشتم که تنها موردی که اجازه میدهم صدای من از تلویزیون پخش شود، ربَّنا است که من آن را به مردم هدیه دادهام.
من از این ربَّنا نه بهرهای میبرم و نه شهرتم را زیادتر میکند، من کارم را ۳۲ سال پیش انجام دادهام و آن را به مردم هدیه دادهام. حالا برای ثواب یا وجدانم باشد این ربَّنا مال مردم است و من هم اجازه ندارم این را از مردم دریغ کنم. به همین دلیل رادیو و تلویزیون هم نمیتواند ربَّنا را از مردم دریغ کنند یا ربَّنای دیگری را جایگزین آن کند.»
این گفتوگو در سال ۹۰ توسط سایت موسسه فرهنگی هنری «دلآواز» منتشر شده است.
حسن کسائی به گفته خود در تاریخ ۳ مهر ۱۳۰۷ در خانوادهای تاجرپیشه به دنیا آمد. پدرش، «حاج سید جواد کسائی» از تاجران به نام آن زمان اصفهان بود و به دلیل علاقه و انسی که با موسیقی داشت، با استادان و بزرگان آن زمان مانند سید حسین طاهرزاده، جلالالدین تاج اصفهانی، اکبر خان نوروزی، خاندان شهناز (شعبانخان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهناز)، غلامحسین سارنج و ادیب خوانساری رفتوآمد مینمود. بهطوریکه منزل آقا سید جواد، محفلی بود برای تجدید دیدار و نیز ساز و آواز استادان به نام موسیقی اصفهان. این آمد و شدها موجب شد حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شود و به مرور زمان، علاقه زیادی خصوصاً به ساز نِی پیدا کند (بعد از دیدن یک نوازنده دورهگرد و بر آن شد تا پدر، وی را نزد مهدی نوایی ببرد.
استادها
حسن کسائی مدتی آواز و گوشههای موسیقی ایران را نزد تاج اصفهانی و ادیب خوانساری آموخته و نِی را از مهدی نوایی فرا گرفت. وی هر زمان که به تهران میرفت از کلاسهای ابوالحسن صبا استفاده مینمود.
پس از درگذشت مهدی نوایی، کسایی همچنان از همنشینی با نوازندگان اصفهانی در جهت تسلط بر نوازندگی نِی استفاده کرد. همنوازی با سازهای پردهداری مثل تار و سهتار او را بیش از پیش با گامهای مختلف موسیقی ایرانی آشنا کرد، به صورتی که برای اولین بار دستگاههای چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه را با کوک دقیق و به صورت کامل اجرا کرد. کسایی همچنین از ابوالحسن صبا بهرههای فراوان برد که میتوان گفت هنر نوازندگی سهتار کسائی، یادگار اُنس با این هنرمند است. سهتار نوازی کسائی تلفیقی از ترکیب نوازندگی تارجلیل شهناز و سهتارابوالحسن صبا است.
زندگی هنری
حسن کسائی از کودکی علاقهٔ زیادی به موسیقی داشت، از سن دوازده سالگی شروع به نواختن نِی کرد و در سن سیزده سالگی به مکتب مهدی نوایی رفت (نوایی از شاگردان نایب اسدالله بود و دیگر شاگرد نوایی، حسین یاوری اصفهانی نیز اهل اصفهان بودهاست).
کسائی، در سن ۲۰ سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعه معروف سلام را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی بهشمار میرود.[۱] این قطعه بعدها توسط حسین علیزاده در آلبوم صبحگاهی با سازبندی و ارکستراسیونی حجیم بازسازی شد.
کسائی، در سال ۱۳۲۹ برای اولینبار نی را به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خود را شروع کرد. در سالهای بعد با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیبالله بدیعی، محمد میرنقیبی، همایون خرم و دیگران به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد. در سال ۱۳۳۵ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گلها راه یافت و تا سال ۱۳۵۷ که در گلچین هفته شرکت نمود، با این سلسله برنامه، همکاری داشت.[۴]
شروع فعالیتهای بینالمللی
از سال ۱۳۴۶، فضای کاری کسائی ابعادی جهانی هم پیدا میکند و یک صفحهٔ دورو در مایههای شور و ماهور از نوازندگی نی او به همراه تنبک جهانگیر بهشتی توسط کمپانی C.B.S فرانسه ضبط شده و در سال ۱۳۵۴ در نقاط مختلف جهان پخش شد. همچنین، کسائی تا سال ۱۳۵۶، برنامههای متعددی در جشن هنر شیراز برگزار کرد و با نوازندگان بزرگ جهان از جمله راوی شانکار، شاران رانی و بسم الله خان، دیدار کرد.[۱]
بعد از انقلاب ۱۳۵۷
بعد از انقلاب، به دلیل فضای نه چندان مناسبی که برای موسیقی ایجاد شد، وی آخرین برنامه رسمی خود را در رادیو ایران با همکاری جلیل شهناز، محمدرضا شجریان و جهانگیر ملک اجرا کرد. در این سال و تا قبل از سال ۱۳۶۱، آرشیو موسیقی رادیو اصفهان از بین رفت و کسائی هم از صدا و سیما برکنار و حقوقش قطع شد.[۱]
سفر به کشورهای دیگر
کسائی در دههٔ ۱۳۶۰، به کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه و هلند سفر کرد و در چند برنامه رادیویی، به اجرای برنامه پرداخت. در سال ۱۳۶۹، تندیس وی در گالری مفاخر هنری جهان در لندن نصب شد.[۱]
پس از آنکه کسائی در سال ۱۳۷۰، در جشنواره نینوازان در تالار اندیشه شرکت کرد، فعالیت او دوباره رونق گرفت و در سال ۱۳۷۴، صدا و سیما مستمری وی را برقرار کرد.
در سال ۱۳۷۵ به آمریکا و کانادا سفر کرده و در محافل شعر و موسیقی شرکت کرد. در سال ۱۳۷۶ هم با تلاش محمدرضا لطفی، انجمن دوستداران موسیقی ایرانی واشینگتن، مجلس گرامیداشتی برای کسائی بر پا داشت.[۱]
در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر شد. همچنین در سال ۱۳۸۱، به عنوان چهرهٔ ماندگار موسیقی انتخاب و تقدیر شد.[۱]
در سال ۱۳۸۱ محمد جواد کسایی (فرزند حسن کسائی) کتاب «از موسیقی تا سکوت» را که حاصل نیم قرن تلاش موسیقایی حسن کسائی است، با مقدمه بیژن ترقی به بازار کتاب عرضه کرد.[۱]
تأثیرات
تأثیرات بر نینوازی
حسن کسایی به نوعی از ابتدا شروع به ابداع تکنیک و پیاده کردن تمام دستگاهها در ساز نِی نمود.
در گذشته صدای نِی، همراه با ناخالصی زیاد بود؛ یعنی نواختن آن به صورتی بود که تفاوت محسوسی بین صداهای اوج، بم و بم نرم نبود، ولی استاد کسایی توانست با تغییر حالت در زبان، در محل استقرار زبان، حالت لب و فرم سر نی، صدایی بسیار شفاف و بدون ناخالصی از نی تولید کند. همین پیشرفت باعث شد تا نوازندگی نی او، به رادیو راه پیدا کند. تکنوازیها و همکاری با نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان چون جلیل شهناز، علی تجویدی، احمد عبادی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و… باعث شد تا نی همردیف سازهای دیگر قرار بگیرد.
بعد از این دوره اغلب ارکسترهای ایرانی شروع به استفاده از این ساز کردند و این احساس نیاز باعث رشد روزافزون نوازندگان نی شد که حتی امروزه به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه تدریس میگردد.
به گفتهٔ محمدرضا لطفی، نوازندهٔ تار و منتقد موسیقی، حسن کسایی با مجموعهٔ «ردیف نی» - که در هشتاد سالگی ضبط کرده بود- نخستین اثر آموزشی برای علاقهمندان به نی نوازی را مدون کرده بود.[۲]
روش نینوازی
نِی از جمله سازهایی است که در تاریخ موسیقی ایران جایگاه پرفراز و فرودی از دربار پادشاهان ساسانی تا همدم بودن با شبانان داشته؛ ولی هیچگاه نتوانست قابلیت اصلی خود را نشان دهد که بتواند مانند سازهایی از قبیل عود، تار، سنتور و انواع مختلف سازهای آرشهای و مضرابی جایگاه نسبتاً ثابتی در بین موسیقیدانان و مردم پیدا کند.
احتمالاً سادگی ساخت (که خود موجب پیدایش الگوهای غیراستاندارد و در نهایت باعث محدود شدن سطح تکنیکی نی شده بود) را بتوان عامل اصلی عدم ثبات در جایگاه اصلی نی دانست. توضیح آنکه، برای توسعه و رشد امکانات فنی و تکنیکی یک ساز، لازم است ابتدا ساختار آن، طبق الگویی دقیق و کارشناسی شده، طراحی و ساخته شود تا نواختن آن با حداکثر قابلیت اجرایی، میسر گردد. بر اساس اطلاعاتی که از ضبط اولین صفحههای موسیقی ایرانی در دست است، تکنیک نوازندگی سازهایی همچون تار، ویلن و کمانچه به نسبت نی در سطح بالاتری قرار دارد. تنها ضبطی که در گذشته از نی انجام شده تکنوازی و جواب آواز نایب اسدالله اصفهانی است که بنا به روایتی اولین کسی است که نی را به سبک «دندانی» مینواخته (هر چند خلاف این موضوع انکار ناپذیر نیست). در هر صورت میتوان با بررسی این چند صفحه ضبط شده، سطح نوازندگی نی را در آن زمان شناخت.
تأثیرات بر موسیقی
حسن کسائی در اصفهان سالها مکتبدار موسیقی اصفهان در رشتههای نی، سهتار و آواز بودهاست. اگرچه بیشتر آثار حسن کسایی بداههنوازی است تا موسیقی پیش ساخته، ولی امروز بخش زیادی از ضربیها و حتی آوازیهای نوازندگان نی، بهره گرفته از نوازندگیهای اوست. کسائی در نواختن نِی ایرانی همانند نداشت و در اوقات فراغت به تکمیل سهتار میپرداخت. وی در زندگی هیچ دلبستگیای به جز موسیقی نداشت. وی در شهر زادگاه خود، اصفهان در کوی عباسآباد زندگی میکرد. دیده شده بود که او حتی با لوله کردن کاغذی ساده و سوراخ کردن آن اقدام به نواختن نی میکرد که این در یکی از نوارهای صوتی آموزشی وی نیز بیان گردیدهاست.
حسن کسائی که از پیشکسوتان موسیقی سنتی بهشمار میآمد، بر خلاف بسیاری از آنان ذهن و اندیشهای نوگرایانه داشت و ردیف موسیقی سنتی را «وحی منزل» تلقی نمیکرد.[۵]
تفکرات
کسائی از زمره موسیقیدانانی بود که کمتر حرف میزدند و بیشتر عمل میکردند. خود او میگفت آنها که نمیتوانند حرفشان را با ساز بیان کنند و «چیزی برای ارائه موسیقی ندارند، با صحبتهای عجیب و غریب میخواهند خودشان را مطرح کنند.»[۵] این سخن منسوب به بتهوون است که؛
آن جا که سخن بازمیماند، موسیقی آغاز میشود.
کسائی میگفت عکس این هم صادق است.
آن جا که موسیقی بازمیماند چه سخنها که آغاز نمیشود!
کسائی رواج و رونق لقب «استاد» را «ترافیک استاد» مینامید. چیزی که موسیقی را به راه خطا میکشاند.[۵]
به باور کسائی، «تقلید، هرگز کسی را به بلندای هنر نمیرساند. تقلید و تکرار مثل زیراکس است! شما خط میر عماد را که مثلاً پنج میلیون تومان میارزد، اگر زیراکس کنید، سیصد تومان هم ارزش پیدا نمیکند! جوانانی که به فراگیری موسیقی میپردازند نیز نباید بعد از گذراندن دوره آموزشی (باز هم) صددرصد از استاد خود تقلید کنند. بلکه باید بکوشند با نو آوری، شخصیت و ذوق خود را نشان دهند.» به باور او موسیقی پیوندی است میان خلاقیت و تکنیک، ولی تکنیک باید ابزاری باشد در خدمت خلاقیت. «در روزگار ما قضیه بر عکس شدهاست و در نتیجه، جای موسیقی حال را موسیقی قال گرفتهاست.»[۵]
آثار
یکی از مهمترین آثار کسائی، قطعه معروف سلام در دستگاه چهارگاه است که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی بهشمار میرود.[۲] برخی از آلبومهای او:
حسن کسایی از اندک موسیقیدانان ایرانی است که معارض و مخالفی در برابر خود ندارد. منش و روش انسانی از یک سو و احساس و توانمندی هنری از سوی دیگر، او را هنرمندی مورد ستایش و احترام همگان قرار دادهاست.[۵]
محمدرضا لطفی، «نه به خود و نه به هیچکس دیگر این اجازه را نمیدهم که از استاد حسن کسایی انتقاد کند، چرا که بررسی آثار او در حد ما نیست. این را به خاطر عشقم به حسن کسایی نمیگویم بلکه این به خاطر عظمت، بینش، معرفت، حال و عشق او به ایران زمین است.»[۶]
ساسان سپنتا، موسیقیشناس، «احراز تُن شفاف و مطلوب در محدودههای بَم و زیر نِی» را از ویژگیهای بارز نوازندگی کسائی میداند: «تن صدای نی استاد کسائی در محدوده بم، گرم و دارای هارمونیکهای مطلوب و غنی است.»
حسین عمومی، موسیقیدان و نی نواز، کسائی را «پایهگذار مکتب نی» بهشمار میآورد. مکتبی که «نوازندگان بعد از او چه مستقیم و چه غیر مستقیم» از آن متأثر شدهاند.
حسین دهلوی، موسیقیدان و آهنگساز، میگوید: آنچه مولوی دربارهٔ «نی» سروده، در نی کسائی به واقعیت پیوستهاست.
پرویز یاحقی، آهنگساز و ویولن نواز، ستایش را به آن حد میرساند که کسائی را «استاد فرزانه تاریخ موسیقی جهان» مینامد.
هوشنگ ابتهاج سرودهاست: شکایت شب هجران که میتواند گفت حکایت دل ما با نی کسائی کن
فریدون توللی گفتهاست: در نغمه اگر جلوه کند راز خدائی هم ساز عبادی خوش و هم نای کسائی[۵]
درگذشت
حسن کسایی در ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، پس از سپریکردن ۲ ماه در حالت کما، درگذشت.[۲] مراسم خاکسپاری وی در سکوت خبری و به صورت شبانگاهی به دلیل ممنوعیت خاکسپاری بعد از سال ۱۳۶۶ در تخت فولاد با حضور جمعی از اعضای خانواده و شاگردان وی برگزار شد و طبق وصیت او مبنی بر خاکسپاری در کنار مقبره تاج اصفهانی، پیکر وی در تخت فولاد اصفهان و در فاصله کمی از مقبره جلالالدین تاج اصفهانی به خاک سپرده شد.[۷]